عطار (غزلیات)/ای ز سودای تو دل شیدا شده
ظاهر
ای ز سودای تو دل شیدا شده | زآتش عشق تو آب ما شده | |||||
عاشقان در جست و جویت صد هزار | تو چو دری در بن دریا شده | |||||
از میان آب و گل برخاسته | در میان جان و دل پیدا شده | |||||
عاشقان را بر امید روی تو | خون دل پالوده و جانها شده | |||||
تو ز جمله فارغ و مشغول خویش | خود به عشق خویش ناپروا شده | |||||
دیده روی خویشتن در آینه | بر جمال خویشتن شیدا شده | |||||
ما همه پروانهی پر سوخته | تو چو شمع از نور خود یکتا شده | |||||
یوسف اندر ملک مصر و سلطنت | دیدهی یعقوب نابینا شده | |||||
گم شدم در جست و جویت روز و شب | چند بازت جویم ای گم ناشده | |||||
چون دل عطار در عالم دلی | مینبینم از تو خون پالا شده |