عطار (غزلیات)/ای ذرهای از نور تو بر عرش اعظم تافته
ظاهر
ای ذرهای از نور تو بر عرش اعظم تافته | از عرش اعظم در گذر بر هر دو عالم تافته | |||||
آن ذره ذریت شده خورشید خاصیت شده | سر تا قدم نیت شده بر جان آدم تافته | |||||
اولاد پیدا آمده خلقی به صحرا آمده | پس بیمحابا آمده بر بیش و بر کم تافته | |||||
یک موی تو در صبحدم بر گاو و آهو زد رقم | مشک است یا عنبر بهم موی تو بر هم تافته | |||||
بر عاشقان روی تو بر ساکنان کوی تو | در پرتو یک موی تو کاری است معظم تافته | |||||
عکس رخت از نه فلک بگذشته تا پشت سمک | بی واسطه بر یک به یک نوری مسلم تافته | |||||
گه جان پر اسرار را کرده فدا دیدار را | گاهی دل عطار را عشقت به یک دم تافته |