عطار (غزلیات)/لب تو مردمی دیده دارد
ظاهر
لب تو مردمی دیده دارد | ولی زلف تو سر گردیده دارد | |||||
که داند تا سر زلف تو در چین | چه زنگی بچه ناگردیده دارد | |||||
چو حسنت مینگنجد در جهانی | به جانم چون رهی دزدیده دارد | |||||
چو مژه بر سر چشمت نشاند | سر یک مژه هر کو دیده دارد | |||||
وصال تو مگر در چین زلف است | که چندین پردهی دریده دارد | |||||
کنون هر کو به جان وصل تو میجست | اگر دارد طمع بریده دارد | |||||
از آن شوریدهام از پستهی تو | که شور او بسی شوریده دارد | |||||
خیال روی تو استاد در قلب | ز بهر کین زره پوشیده دارد | |||||
اگر آهنگ خون ریزی ندارد | چرا چندین به خون غلطیده دارد | |||||
فرید از تو دلی دارد چو بحری | که بحری خون چنین جوشیده دارد |