عطار (غزلیات)/ای روی تو زهر سو رویی دگر نموده
ظاهر
ای روی تو زهر سو رویی دگر نموده | لطف تو از کفی گل گنجی گهر نموده | |||||
دریای در عشقت در اصل لطف پاک است | اما نخست هیبت چندین خطر نموده | |||||
در قرنها فلکها در راه تو شب و روز | از سر به پای رفته وز پای سر نموده | |||||
طاوس چرخ پیشت پروانهوار رفته | وز نور شمع رویت بی بال و پر نموده | |||||
از درگه تو نوری بر جان و دل فتاده | وز دل به چشم رفته نور بصر نموده | |||||
تو آمده به قدرت و قدرت به فعل پیدا | فعلت به گشت گشته چندین صور نموده | |||||
ناگه به دست قدرت بنموده یک اشارت | این یک اشارت تو چندین اثر نموده | |||||
چون در دو کون کس را چشم یگانگی نیست | زان صد هزار حیرت اندر نظر نموده | |||||
عطار کز جهانش جانی است عاشق تو | از بحر سینه هر دم دری دگر نموده |