عطار (غزلیات)/درآمد از در دل چون خرابی
ظاهر
درآمد از در دل چون خرابی | ز می بر آتش جانم زد آبی | |||||
شرابم داد و گفتا نوش و خاموش | کزین خوشتر نخوردستی شرابی | |||||
چو جان نوشید جام جان فزایش | میان جان برآمد آفتابی | |||||
اگرچه خامشی فرمود لیکن | دلم با خامشی ناورد تابی | |||||
فغان دربست تا آن شمع جانها | برافکند از جمال خود نقابی | |||||
چو جانم روی یار خوشنمک دید | ز دل خوش بر نمک میزد کبابی | |||||
همی ناگاه در جان من افتاد | عجب شوری عجایب اضطرابی | |||||
جهان از خود همی پر دید و خود نه | من این ناخواندهام در هیچ بابی | |||||
درین منزل فروماندیم جمله | که دارد مشکل ما را جوابی | |||||
برو عطار و دم درکش کزین سوز | چو آتش در دلم افتاد تابی |