عطار (غزلیات)/دردا که ز یک همدم آثار نمیبینم
ظاهر
دردا که ز یک همدم آثار نمیبینم | دل باز نمییابم دلدار نمیبینم | |||||
در عالم پر حسرت بسیار بگردیدم | از خیل وفاداران دیار نمیبینم | |||||
در چار سوی عالم شش گوشهی توتویش | یک دوست نمیبینم یک یار نمیبینم | |||||
بسیار وفا جستم اندک قدم از هرکس | در روی زمین اندک بسیار نمیبینم | |||||
چندان که در آن وادی کردم طلب یک گل | در عرصهی این وادی جز خار نمیبینم | |||||
تا چند درین وادی بر جان و دلم لرزم | کانجا به دو جود جان را مقدار نمیبینم | |||||
تا چند ز نادانی دیوان جهان دارم | چون مورد درین دیوان جز مار نمیبینم | |||||
هر روز ازین دیوان صد غم برما آید | دردا که درین صد غم غمخوار نمیبینم | |||||
گر زانکه اثر بودی در روی زمین کس را | زانگونه اثر کم شد کاثار نمیبینم | |||||
عطار دلت بر کن از کار جهان کلی | کز کار جهان یک دل بر کار نمیبینم |