عطار (غزلیات)/سوختی جانم چه میسازی مرا
ظاهر
سوختی جانم چه میسازی مرا | بر سر افتادم چه میتازی مرا | |||||
در رهت افتادهام بر بوی آنک | بوک بر گیری و بنوازی مرا | |||||
لیک میترسم که هرگز تا ابد | بر نخیزم گر بیندازی مرا | |||||
بندهی بیچاره گر میبایدت | آمدم تا چارهای سازی مرا | |||||
چون شدم پروانهی شمع رخت | همچو شمعی چند بگدازی مرا | |||||
گرچه با جان نیست بازی درپذیر | همچو پروانه به جانبازی مرا | |||||
تو تمامی من نمیخواهم وجود | وین نمیباید به انبازی مرا | |||||
سر چو شمعم بازبر یکبارگی | تا کی از ننگ سرافرازی مرا | |||||
دوش وصلت نیم شب در خواب خوش | کرد هم خلوت به دمسازی مرا | |||||
تا که بر هم زد وصالت غمزهای | کرد صبح آغاز غمازی مرا | |||||
چو ز تو آواز میندهد فرید | تا دهی قرب هم آوازی مرا |