عطار (غزلیات)/در عشق تو گم شدم به یکبار
ظاهر
در عشق تو گم شدم به یکبار | سرگشته همی دوم فلکوار | |||||
گر نقطهی دل به جای بودی | سرگشته نبودمی چو پرگار | |||||
دل رفت ز دست و جان برآن است | کز پی برود زهی سر و کار | |||||
ای ساقی آفتاب پیکر | بر جانم ریز جام خونخوار | |||||
خون جگرم به جام بفروش | کز جانم جام را خریدار | |||||
جامی پر کن نه بیش و نه کم | زیرا که نه مستم و نه هشیار | |||||
در پای فتادم از تحیر | در دست تحیرم به مگذار | |||||
جامی دارم که در حقیقت | انکار نمیکند ز اقرار | |||||
نفسی دارم که از جهالت | اقرار نمیدهد ز انکار | |||||
مینتوان بود بیش ازین نیز | در صحبت نفس و جان گرفتار | |||||
تا چند خورم ز نفس و جان خون | تا کی باشم به زاری زار | |||||
درماندهی این وجود خویشم | پاکم به عدم رسان به یکبار | |||||
چون با عدمم نمیرسانی | از روی وجود پرده بردار | |||||
تا کشف شود در آن وجودم | اسرار دو کون و علم اسرار | |||||
من نعرهزنان چو مرغ در دام | بیرون جهم از مضیق پندار | |||||
هرگاه که این میسرم شد | پر مشک شود جهان ز عطار |