عطار (غزلیات)/قد تو به آزادی بر سرو چمن خندد
ظاهر
قد تو به آزادی بر سرو چمن خندد | خط تو به سرسبزی بر مشک ختن خندد | |||||
تا یاد لبت نبود گلهای بهاری را | حقا که اگر هرگز یک گل ز چمن خندد | |||||
از عکس تو چون دریا از موج برآرد دم | یاقوت و گهر بارد بر در عدن خندد | |||||
گر کشته شود عاشق از دشنهی خونریزت | در روی تو همچون گل از زیر کفن خندد | |||||
چه حیله نهم برهم چون لعل شکربارت | چندان که کنم حیله بر حیلهی من خندد | |||||
تو همنفس صبحی زیرا که خدا داند | تا حقهی پر درت هرگز به دهن خندد | |||||
من همنفس شمعم زیرا که لب و چشمم | بر فرقت جان گرید بر گریهی تن خندد | |||||
عطار چو در چیند از حقهی پر درت | در جنب چنان دری بر در سخن خندد |