عطار (غزلیات)/ای دلم مستغرق سودای تو
ظاهر
ای دلم مستغرق سودای تو | سرمهی چشمم ز خاک پای تو | |||||
جان من من عاشقم از دیرگاه | عاشق یاقوت جان افزای تو | |||||
مانده کرده عالمی دل دیده را | فتنهی آن نرگس رعنای تو | |||||
گر چنین زیبا نبودی عارضت | دل نبودی این چنین شیدای تو | |||||
صد هزاران جان عاشق هر نفس | باد ایثار رخ زیبای تو | |||||
از دل من جوی خون بالا گرفت | تا بدیدم قامت و بالای تو | |||||
نیست یک ذره تو را پروای خویش | زان شدم یکباره ناپروای تو | |||||
دست گیر آخر مرا از بی دلی | غرقه گشتم در بن دریای تو | |||||
با تو میباید به کام دل مرا | تا بگویم قصهی سودای تو | |||||
قصهی عطار چون از سر گذشت | عرضه خواهد داشتن بر رای تو |