پرش به محتوا

عطار (غزلیات)/بیچاره دلم که نرگس مستش

از ویکی‌نبشته
عطار (غزلیات) از عطار
(بیچاره دلم که نرگس مستش)
  بیچاره دلم که نرگس مستش صد توبه به یک کرشمه بشکستش  
  از شوق رخش چو مست شد چشمش از من چه عجب اگر شوم مستش  
  دست‌آویزی شگرف می‌بینم هفتاد و دو فرقه را خم شستش  
  خورشید که دست برد در خوبی نتواند ریخت آب بر دستش  
  چون ماه که رخش حسن می‌تازد صد غاشیه‌کش به دلبری هسش  
  صد جان باید به هر دمم تا من بر فرق کنم نثار پیوستش  
  جانا دل من که مرغ دام توست از دام تو دست کی دهد جستش  
  عقلی که گره‌گشای خلق آمد سودای رخ تو رخت بربستش  
  عطار به تحفه گر فرستد جان فریاد همی کند که مفرستش