عطار (غزلیات)/درد دل را دوا نمیدانم
ظاهر
درد دل را دوا نمیدانم | گم شدم سر ز پا نمیدانم | |||||
از می نیستی چنان مستم | که صواب از خطا نمیدانم | |||||
چند از من کنی سال که من | درد را از دوا نمیدانم | |||||
حل این مشکلم که افتادست | در خلا و ملا نمیدانم | |||||
به چه داد و ستد کنم با خلق | که قبول از عطا نمیدانم | |||||
هرچه از ماه تا به ماهی هست | هیچ از خود جدا نمیدانم | |||||
وانچه در اصل و فرع جمله تویی | یا منم جمله یا نمیدانم | |||||
گر یک است این همه یکی بگذار | که عدد را قفا نمیدانم | |||||
ور یکی نی و صد هزار است این | صد و یک من چرا نمیدانم | |||||
حیرتم کشت و من درین حیرت | ره به کار خدا نمیدانم | |||||
چشم دل را که نفس پردهی اوست | در جهان توتیا نمیدانم | |||||
آنچه عطار در پی آن رفت | این زمان هیچ جا نمیدانم |