عطار (غزلیات)/تا دردی درد او چشیدیم
ظاهر
تا دردی درد او چشیدیم | دامن ز دو کون در کشیدیم | |||||
با هم نفسی ز درد عشقش | در کنج فنا بیارمیدیم | |||||
بر بوی یقین که بو که بینیم | زهری به گمان دل چشیدیم | |||||
گه در طلبش ز دست رفتیم | گه در هوسش به سر دویدیم | |||||
در عالم پر عجایب عشق | آوازهی او بسی شنیدیم | |||||
درمان چهکنیم درد او را | کین درد به جان و دل خریدیم | |||||
عشقش چو به ما نمود ما را | صد پرده به یک زمان دریدیم | |||||
نور رخ او چو شعلهای زد | خود را ز فروغ آن بدیدیم | |||||
دیدیم که ما نه ز آب و خاکیم | از هر دو برون رهی گزیدیم | |||||
چه خاک و چه آب کانچه ماییم | در پردهی غیب ناپدیدیم | |||||
چون پرده ز روی کار برخاست | از خود نه ازو بدو رسیدیم | |||||
پیوستگیی چو یافت عطار | از ننگ وجود او بریدیم |