عطار (غزلیات)/بس نظر تیز که تقدیر کرد
ظاهر
بس نظر تیز که تقدیر کرد | تا رخ زیبای تو تصویر کرد | |||||
روی تو عقلم صدف عشق ساخت | چشم تو جانم هدف تیر کرد | |||||
نرگس جادوت دل از من ربود | گفت که این جادوی کشمیر کرد | |||||
جادوی کشمیر نیارد همی | پیش تو یک مسله تقریر کرد | |||||
زلف تو باز این دل دیوانه را | حلقه درافکند و به زنجیر کرد | |||||
هر که سر زلف تو در خواب دید | کافریش عشق تو تعبیر کرد | |||||
با سر زلف تو همه هیچ بود | هرچه دلم حیله و تدبیر کرد | |||||
کفر از آن خاست که در کاینات | کوکبهی زلف تو تأثثیر کرد | |||||
زلف تو اسلام برافکنده بود | لیک نکو کرد که تاخیر کرد | |||||
مرغ دلم تا که زبون تو شد | قصد بدو عشق زبون گیر کرد | |||||
در ره عشق تو دلم جان بداد | تا جگر سوخته توفیر کرد | |||||
نالهی شبگیر من از حد گذشت | چند توان نالهی شبگیر کرد | |||||
کس بنداند که دل عاشقم | در ره عشق تو چه تقصیر کرد | |||||
لاجرم اکنون چو به دام اوفتاد | دانهی جان در سر تشویر کرد | |||||
بر دل عطار ببخشای از آنک | روز جوانیش غمت پیر کرد |