عطار (غزلیات)/عاشقان چون به هوش باز آیند
ظاهر
عاشقان چون به هوش باز آیند | پیش معشوق در نماز آیند | |||||
پیش شمع رخش چو پروانه | سر ببازند و سرفراز آیند | |||||
در هوایی که ذره خورشید است | پر برآرند و شاهباز آیند | |||||
بر بساطی که عشق حاکم اوست | جان ببازند و پاکباز آیند | |||||
گاه چون صبح بر جهان خندند | گاه چون شمع در گداز آیند | |||||
گاه از شوق پردهدر گردند | گاه از عشق پرده ساز آیند | |||||
این همه پردهها بر آرایند | بو که در پرده اهل راز آیند | |||||
چو نکو بنگری به کار همه | عاقبت باز در نیاز آیند | |||||
این همه کارها به جای آرند | بو که در خورد دلنواز آیند | |||||
ماه رویا همه اسیر تو اند | چند در شیب و در فراز آیند | |||||
تا به کی بی تو خوندل ریزند | تا به کی بی تو زیر گاز آیند | |||||
وقت نامد که عاشقان پیشت | از سر صد هزار ناز آیند | |||||
پرده برگیر تا جهانی جان | پایکوبان به پرده باز آیند | |||||
عاشقانی که همچو عطارند | در ره عشق بی مجاز آیند |