عطار (غزلیات)/عمر رفت و تو منی داری هنوز
ظاهر
عمر رفت و تو منی داری هنوز | راه بر ناایمنی داری هنوز | |||||
زخم کاید بر منی آید همه | تا تو میرنجی منی داری هنوز | |||||
صد منی میزاید از تو هر نفس | وی عجب آبستنی داری هنوز | |||||
پیر گشتی و بسی کردی سلوک | طبع رند گلخنی داری هنوز | |||||
همرهان رفتند و یاران گم شدند | همچنان تو ساکنی داری هنوز | |||||
روز و شب در پرده با چندین ملک | عادت اهریمنی داری هنوز | |||||
روی گردانیدهای از تیرگی | پشت سوی روشنی داری هنوز | |||||
دلبرت در دوستی کی ره دهد | چون دلی پر دشمنی داری هنوز | |||||
میزنی دم از پی معنی ولیک | تو کجا آن چاشنی داری هنوز | |||||
در گریبان کش سر و بنشین خموش | چون بسی تر دامنی داری هنوز | |||||
خویشتن را میکش و میکش بلا | زانکه نفس کشتنی داری هنوز | |||||
رهبری چون آید از تو ای فرید | چون تو عزم رهزنی داری هنوز |