عطار (غزلیات)/شب را ز تیغ صبحدم خون است عمدا ریخته
ظاهر
شب را ز تیغ صبحدم خون است عمدا ریخته | اینک ببین خون شفق در طشت مینا ریخته | |||||
لالای شب در هر قدم لل بر آورده بهم | وز یک نسیم صبحدم للی لالا ریخته | |||||
خورشید زرکش تافته زربفت عیسی بافته | زنار زرین یافته زر بر مسیحا ریخته | |||||
مطرب ز دیوان فرح پروانه را آورده صح | ساقی شراب اندر قدح از حوض حورا ریخته | |||||
موسی کف عیسی زبان فرعونیی کرده روان | زنار زلفش هر زمان صد خون ترسا ریخته | |||||
ساقی به گردش سر گران زرین نطاقی بر میان | وز شرم او از کهکشان جوجو چو جوزا ریخته | |||||
ما کرده از مستی همی بر جام ساقی جان فدی | وز دیده تا تحتالثری عقد ثریا ریخته | |||||
از تائبی سر تافته صد توبه برهم بافته | چون بوی زلفش یافته می بر مصلا ریخته | |||||
چون قطره دریا کش زبون اشک وی از دریا فزون | دریای دل یک قطره خون یک قطره دریا ریخته | |||||
آنجا که قومی همنفس می میدهند از پیش و پس | طاوس جانها چون مگس بال و پر آنجا ریخته | |||||
جان غرقهی سودای دل تن نیز ناپروای دل | عطار از دریای دل صد گنج پیدا ریخته |