عطار (غزلیات)/هم بلای تو به جان بی قراران میرسد
ظاهر
هم بلای تو به جان بی قراران میرسد | هم غم عشقت نصیب غمگساران میرسد | |||||
ذرهای غم از تو چون خواهد گدای کوی تو | کین چنین میراث غم با شهسواران میرسد | |||||
من ندارم زهره خاک پای تو کردن طمع | زانکه این دولت به فرق تاجداران میرسد | |||||
هر کسی از نقش روی تو خیالی میکند | پس به بوی وصل تو چون خواستاران میرسد | |||||
هیچ کس را در دمی صورت نبندد تا چرا | نقش روی تو بدین صورت نگاران میرسد | |||||
گل مگر لافی زد از خوبی کنون پیش رخت | عذر خواه از ده زبان چون شرمساران میرسد | |||||
پیش رویت بلبل ار در پیش میآید شفیع | او عرق کرده ز پس چون میگساران میرسد | |||||
دور از روی تو نتواند بروی کس رسید | آنچه از رویت به روی دوستداران میرسد | |||||
زلف شبرنگت چو بر گلگون سواری میکند | عالمی فتنه به روی بی قراران میرسد | |||||
رخ چو گلبرگ بهار از من چرا پوشی به زلف | کاشک من دور از تو چون ابر بهاران میرسد | |||||
بر خطت چون زار میگریم مکن منعم ازانک | این همه سرسبزی سبزه ز باران میرسد | |||||
کی رسد آشفتگی از روزگار بوالعجب | آنچه از چشمت بدین آشفتهکاران میرسد | |||||
دل سپر بفکند از هر غمزهی چشم تو بس | در کم از یک چشم زد صد تیرباران میرسد | |||||
هیچ درمانم نکردی تا که یارم خواندهای | جملهی درد تو گویی قسم یاران میرسد | |||||
چون طمع ببریدن از وصلت نشان کافری است | لاجرم عطار چون امیدواران میرسد |