عطار (غزلیات)/ما بار دگر گوشهی خمار گرفتیم
ظاهر
ما بار دگر گوشهی خمار گرفتیم | دادیم دل از دست و پی یار گرفتیم | |||||
دعوی دو کون از دل خود دور فکندیم | پس در ره جانان پی اسرار گرفتیم | |||||
از هر دو جهان مهر یکی را بگزیدیم | و از آرزوی او کم اغیار گرفتیم | |||||
گفتند خودی تو درین راه حجاب است | ترک خودی خویش به یکبار گرفتیم | |||||
ای بس که چو پروانهی پر سوخته از شمع | در کوی رجا دامن پندار گرفتیم | |||||
از کعبهی جان چون که ندیدیم نشانی | از کعبهی ظاهر ره خمار گرفتیم | |||||
از خرقه و تسبیح چو جز نام ندیدیم | چه خرقه چه تسبیح که زنار گرفتیم | |||||
زین دین به تزویر چو دل خیره فروماند | اندر ره دین شیوهی کفار گرفتیم | |||||
چون هرچه جز او هست درین راه حجاب است | پس ما به یقین مذهب عطار گرفتیم |