عطار (غزلیات)/ای دل ز دلبران جهانت گزیده باز
ظاهر
ای دل ز دلبران جهانت گزیده باز | پیوسته با تو و ز دو عالم بریده باز | |||||
خورشید کز فروغ جمالش جهان پر است | هر روز پیش روی تو بر سر دویده باز | |||||
هر شب سپهر پردهی زربفت ساخته | رویت به دست صبح به یکدم دریده باز | |||||
بدری که در مقابل خورشید آمدست | از خجلت رخت به هلالی رسیده باز | |||||
در پای اسب خیل خیال تو آفتاب | زربفت هر شبانگهیی گستریده باز | |||||
از شوق ابروی و رخ تو ماه ره نورد | صد ره تمام گشته و صد ره خمیده باز | |||||
گر زاهد زمانه ببیند جمال تو | از دامن تو دست ندارد کشیده باز | |||||
چون از برای روی تو خون میخورد دلم | آن خون از آن نهاد به روی و به دیده باز | |||||
لعل شکر فروش تو بخشیده یک شکر | عطار را ز دست مشقت خریده باز |