عطار (غزلیات)/رفت وجودم به عدم چون کنم
ظاهر
رفت وجودم به عدم چون کنم | هیچ شدم هیچ نیم چون کنم | |||||
تو همه من هیچ به هم هر دو را | چون به هم اندازم وضم چون کنم | |||||
با منی و من ز توام بی خبر | با تو بهم بی تو بهم چون کنم | |||||
ای غم عشق تو مرا سوخته | سوختهام بی تو ز غم چون کنم | |||||
واقعهی عشق توام زنده کرد | یکدم ازین واقعه کم چون کنم | |||||
گرچه بسی گرم تر از آتشم | در طلب خویش علم چون کنم | |||||
در هوست سر چو درانداختم | پیشکشت سر چو قلم چون کنم | |||||
چون نتوان کرد ز تو صورتی | صورت محض است صنم چون کنم | |||||
ای همه بر هیچ ز تو چون بود | نقش پی نقش رقم چون کنم | |||||
کی به دمم نرم شوی زانکه تو | موم نهای نرم بدم چون کنم | |||||
ره به درنگ است و درم سوی تو | من نه درنگ و نه درم چون کنم | |||||
چون نه مقرم من و نه منکرم | بر سخنی لا و نعم چون کنم | |||||
در حرم عشق چو نامحرمم | نیست مرا ره به حرم چون کنم | |||||
بر صفت شمع گرفتست سوز | فرق سرم تا به قدم چون کنم | |||||
تا بودم یک سر موی از وجود | عزم بیابان عدم چون کنم | |||||
بازوی جود است کمال فرید | فربهیش هست ورم چون کنم |