عطار (غزلیات)/گرچه در عشق تو جان درباختیم
ظاهر
گرچه در عشق تو جان درباختیم | قیمت سودای تو نشناختیم | |||||
سالها بر مرکب فکرت مدام | در ره سودای تو میباختیم | |||||
خود تو در دل بودی و ما از غرور | یک نفس با تو نمیپرداختیم | |||||
چون بگستردی بساط داوری | پیش عشقت جان و دل درباختیم | |||||
بر دوعالم سرفرازی یافتیم | تا به سودای تو سر بفراختیم | |||||
آتش عشقت درآمد گرد دل | ما چو شمع از تف آن بگداختیم | |||||
بر امید وصل تو پروانهوار | خویشتن در آتشت انداختیم | |||||
گاه چون پروانهای میسوختیم | گاه با آن سوختن میساختیم | |||||
همچو عطار از جهان بردیم دست | تا نوای درد تو بنواختیم |