عطار (غزلیات)/عشق را گوهر ز کانی دیگر است
ظاهر
عشق را گوهر ز کانی دیگر است | مرغ عشق از آشیانی دیگر است | |||||
هرکه با جان عشق بازد این خطاست | عشق بازیدن ز جانی دیگر است | |||||
عاشقی بس خوش جهانی است ای پسر | وان جهان را آسمانی دیگر است | |||||
کی کند عاشق نگاهی در جهان | زانکه عاشق را جهانی دیگر است | |||||
در نیابد کس زبان عاشقان | زانکه عاشق را زبانی دیگر است | |||||
کس نداند مرد عاشق را ولیک | هر گروهی را گمانی دیگر است | |||||
نیست عاشق را به یک موضع قرار | هر زمانی در مکانی دیگر است | |||||
نی خطا گفتم برون است از مکان | لامکان او را نشانی دیگر است | |||||
گرچه عاشق خود در اینجا در میان است | جای دیگر در میانی دیگر است | |||||
جوهر عطار در سودای عشق | گویی از بحری و کانی دیگر است |