عطار (غزلیات)/دلی کز عشق تو جان برفشاند
ظاهر
دلی کز عشق تو جان برفشاند | ز کفر زلف ایمان برفشاند | |||||
دلی باید که گر صد جان دهندش | صد و یک جان به جانان برفشاند | |||||
وگر یک ذره درد عشق یابد | هزاران ساله درمان برفشاند | |||||
نیارد کار خود یک لحظه پیدا | ولی صد جان پنهان برفشاند | |||||
اگر جان هیچ دامن گیرش آید | به یک دم دامن از جان برفشاند | |||||
چه میگویم که از یک جان چه خیزد | که خواهد تا هزاران برفشاند | |||||
چو دوزخ گرم گردد سوز عشقش | بهشت از پیش رضوان برفشاند | |||||
اگر صد گنج دارد در دل و جان | ز راه چشم گریان برفشاند | |||||
نه این عالم نه آن عالم گذارد | که این برپا شد و آن برفشاند | |||||
چو جز یک چیز مقصودش نباشد | دو کون از پیش آسان برفشاند | |||||
چو آن یک را بیابد گم شود پاک | نماند هیچ تا آن برفشاند | |||||
بغرد همچو رعدی بر سر جمع | همه نقدش چو باران برفشاند | |||||
چو سایه خویش را عطار اینجا | بر آن خورشید رخشان برفشاند |