عطار (غزلیات)/در درد عشق یک دل بیدار می نبینم
ظاهر
در درد عشق یک دل بیدار می نبینم | مستند جمله در خود هشیار می نبینم | |||||
جمله ز خودپرستی مشغول کار خویشند | در راه او دلی را بر کار می نبینم | |||||
عمری بسر دویدم گفتم مگر رسیدم | با دست هرچه دیدم چون یار می نبینم | |||||
گفتم مگر که باشم از خاصگان کویش | خود از سگان کویش آثار می نبینم | |||||
دعوی است جمله دعوی کو عاشقی و کو عشق | کز کشتگان عشقش دیار می نبینم | |||||
گر عاشقی برآور از جان دم اناالحق | زیرا که جای عاشق جز دار می نبینم | |||||
چون مرد دین نبودم کیش مغان گزیدم | دین رفت و بر میان جز زنار می نبینم | |||||
اکنون ز نا تمامی نه مغ نه ممنم من | اندک ز دست دادم بسیار می نبینم | |||||
دردا که داد چون گل عطار دل به بادش | وز گلبن وصالش یک خار می نبینم |