عطار (غزلیات)/سرمست درآمد از سر کوی
ظاهر
سرمست درآمد از سر کوی | ناشسته رخ و گره زده موی | |||||
وز بی خوابی دو چشم مستش | چون مخموران گره بر ابروی | |||||
ترک فلکش به جان همی گفت | کای من ز میان جانت هندوی | |||||
فریاد کنان فلک که احسنت | کو چشم که بنگرد زهی روی | |||||
پیش لبش آب خضر شد خاک | زیر قدمش بهشت شد کوی | |||||
دل زار به های های بگریست | میگفت به های های کای هوی | |||||
یکدم بنشین که این دل مست | چون باد همی رود به هر سوی | |||||
جان میخواهد ز هر کسی وام | بر روی تو میدهد به صد روی | |||||
عطار تویی و نیم جانی | با دوست به نیم جان سخن گوی |