عطار (غزلیات)/چون تتق از روی آن شمع جهان برداشتند
ظاهر
چون تتق از روی آن شمع جهان برداشتند | همچو پروانه جهانی دل ز جان برداشتند | |||||
چهرهای دیدند جانبازان که جان درباختند | بهرهای گویی ز عمر جاودان برداشتند | |||||
چون سبکروحی او دیدند مخموران عشق | سر به سر بر روی او رطل گران برداشتند | |||||
جمله رویا روی و پشتا پشت و همدرد آمدند | نعره و فریاد از هفت آسمان برداشتند | |||||
چون دهان او بقدر ذرهای شد آشکار | هر نفس صد گنج پر گوهر از آن برداشتند | |||||
زلف او چون پردهی عشاق آمد زان خوش است | گر ز زلف او نوایی هر زمان برداشتند | |||||
جملهی ترکان ز شوق ابروی و مژگان او | نیک پی بردند اگر تیر و کمان برداشتند | |||||
در تعجب ماندهام تا عاشقان بی خبر | چون نشان نیست از میانش چون نشان برداشتند | |||||
وصف یک یک عضو او کردم ولیکن برکنار | چون رسیدم با میانش از میان برداشتند | |||||
چون ز لعلش زندگی و آب حیوان یافتند | مردگان در خاک گورستان فغان برداشتند | |||||
خازنان هشت جنت عاشق رویش شدند | در ثنای او چو سوسن ده زبان برداشتند | |||||
چون تخلص را درآمد وقت جشنی ساختند | جام بر یاد خداوند جهان برداشتند | |||||
چون خداوند جهان عطار خود را بنده خواند | خازنان خلد دست درفشان برداشتند |