عطار (غزلیات)/صورت نبندد ای صنم، بی زلف تو آرام دل
ظاهر
صورت نبندد ای صنم، بی زلف تو آرام دل | دل فتنه شد بر زلف تو، ای فتنهی ایام دل | |||||
ای جان به مولای تو، دل غرقهی دریای تو | دیری است تا سودای تو، بگرفت هفت اندام دل | |||||
تا جان به عشقت بنده شد، زین بندگی تابنده شد | تا دل ز نامت زنده شد، پر شد دو عالم نام دل | |||||
جانا دلم از چشم بد، نه هوش دارد نه خرد | تا از شراب عشق خود، پر باده کردی جام دل | |||||
پیغامت آمد از دلم، کای ماه حل کن مشکلم | کی خواهد آمد حاصلم، ای فارغ از پیغام دل | |||||
از رخ مه گردون تویی، وز لب می گلگون تویی | کام دل من چون تویی، هرگز نیابم کام دل | |||||
ای همگنان را همدمی، شادی من از تو غمی | عطار را در هر دمی، جانا تویی آرام دل |