رده:آثار عطار
ظاهر
صفحهها در ردهٔ «آثار عطار»
۲۰۰ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۱٬۱۴۵ صفحه دارد.
(صفحهٔ قبلی) (صفحهٔ بعدی)ع
- عطار (آغازکتاب)
- عطار (آغازکتاب)/مرحبا ای هدهد هادی شده
- عطار (بیان وادی استغنا)
- عطار (بیان وادی استغنا)/آن مریدی شیخ را گفت از حضور
- عطار (بیان وادی استغنا)/آن مگس میشد ز بهر توشهای
- عطار (بیان وادی استغنا)/بعد ازین وادی استغنا بود
- عطار (بیان وادی استغنا)/بود شیخی خرقه پوش و نامدار
- عطار (بیان وادی استغنا)/در ده ما بود برنایی چو ماه
- عطار (بیان وادی استغنا)/دیده باشی کان حکیم بی خرد
- عطار (بیان وادی استغنا)/گفت مردی مرد را از اهل راز
- عطار (بیان وادی استغنا)/یوسف همدان که چشم راه داشت
- عطار (بیان وادی توحید)
- عطار (بیان وادی توحید)/از قضا افتاد معشوقی در آب
- عطار (بیان وادی توحید)/بعد از این وادی توحید آیدت
- عطار (بیان وادی توحید)/رفت پیش بوعلی آن پیر زن
- عطار (بیان وادی توحید)/گفت آن دیوانه را مردی عزیز
- عطار (بیان وادی توحید)/گفت روزی فرخ و مسعود بود
- عطار (بیان وادی توحید)/گفت لقمان سرخسی کای اله
- عطار (بیان وادی حیرت)
- عطار (بیان وادی حیرت)/بعد ازین وادی حیرت آیدت
- عطار (بیان وادی حیرت)/خسروی کافاق در فرمانش بود
- عطار (بیان وادی حیرت)/شیخ نصرآباد را بگرفت درد
- عطار (بیان وادی حیرت)/صوفیی میرفت، آوازی شنید
- عطار (بیان وادی حیرت)/مادری بر خاک دختر میگریست
- عطار (بیان وادی حیرت)/نو مریدی بود دل چون آفتاب
- عطار (بیان وادی طلب)
- عطار (بیان وادی طلب)/بیخودی میگفت در پیش خدای
- عطار (بیان وادی طلب)/چون فرو آیی به وادی طلب
- عطار (بیان وادی طلب)/دید مجنون را عزیزی دردناک
- عطار (بیان وادی طلب)/شیخ مهنه بود در قبضی عظیم
- عطار (بیان وادی طلب)/گفت چون حق میدمید این جان پاک
- عطار (بیان وادی طلب)/وقت مردن بود شبلی بیقرار
- عطار (بیان وادی طلب)/یک شبی محمود میشد بیسپاه
- عطار (بیان وادی طلب)/یوسف همدان، امام روزگار
- عطار (بیان وادی عشق)
- عطار (بیان وادی عشق)/اهل لیلی نیز مجنون را دمی
- عطار (بیان وادی عشق)/بعد ازین وادی عشق آید پدید
- عطار (بیان وادی عشق)/بود عالی همتی صاحب کمال
- عطار (بیان وادی عشق)/چون خلیل الله درنزع اوفتاد
- عطار (بیان وادی عشق)/خواجهای از خان و مان آواره شد
- عطار (بیان وادی عشق)/در عجم افتاد خلقی از عرب
- عطار (بیان وادی عشق)/گشت عاشق بر ایاز آن مفلسی
- عطار (بیان وادی فقر)
- عطار (بیان وادی فقر)/بعد ازین وادی فقرست و فنا
- عطار (بیان وادی فقر)/پادشاهی ماه وش، خورشید فر
- عطار (بیان وادی فقر)/پاک دینی کرد از نوری سال
- عطار (بیان وادی فقر)/صوفیی میرفت چون بیحاصلی
- عطار (بیان وادی فقر)/عاشقی روزی مگر خون میگریست
- عطار (بیان وادی فقر)/یک شبی پروانگان جمع آمدند
- عطار (بیان وادی فقر)/یک شبی معشوق طوس، آن بحر راز
- عطار (بیان وادی معرفت)
- عطار (بیان وادی معرفت)/با کسی عباسه گفت ای مرد عشق
- عطار (بیان وادی معرفت)/بعد از آن بنمایدت پیش نظر
- عطار (بیان وادی معرفت)/بود مردی سنگ شد در کوه چین
- عطار (بیان وادی معرفت)/پاسبانی بود عاشق گشت زار
- عطار (بیان وادی معرفت)/شد مگر محمود در ویرانهای
- عطار (بیان وادی معرفت)/عاشقی از فرط عشق آشفته بود
- عطار (پرسش مرغان)
- عطار (پرسش مرغان)/بعد از آن مرغان دیگر سر به سر
- عطار (پرسش مرغان)/پادشاهی بود بس صاحب جمال
- عطار (پرسش مرغان)/چون ایاز از چشم بد رنجور شد
- عطار (پرسش مرغان)/گفت چون اسکندر آن صاحب قبول
- عطار (ترجیعات)
- عطار (ترجیعات)/آن کیست بر آن سپهر اعظم
- عطار (ترجیعات)/ای بلبل خوشنوا فغان کن
- عطار (ترجیعات)/ای دلبر ماهروی طناز
- عطار (ترجیعات)/این خاک ز لطف نور برخاست
- عطار (ترجیعات)/دلی کایینهی اسرار گردد
- عطار (ترجیعات)/دوش از سر خم صدا برآمد
- عطار (ترجیعات)/رفتند سران به بزم سلطان
- عطار (ترجیعات)/زهی از عرش اعلی بر گذشته
- عطار (ترجیعات)/زهی خاک درت تریاک اعظم
- عطار (ترجیعات)/زهی روز قیامت روز بارت
- عطار (ترجیعات)/زهی سلطان دارالملک افلاک
- عطار (ترجیعات)/زهی مه را رخت تنویر داده
- عطار (ترجیعات)/زین پیش که از جهان پرغم
- عطار (ترجیعات)/ساقی بشکن خمار جان را
- عطار (ترجیعات)/ساقی سخن از می مغان گفت
- عطار (ترجیعات)/شهری است وجود آدمی زاد
- عطار (ترجیعات)/فداک ابی و امی این تمشی
- عطار (ترجیعات)/کی باشد ازین نشیب نمناک
- عطار (ترجیعات)/ما مست شراب جان فزاییم
- عطار (ترجیعات)/هرگز بود ای رفیق والا
- عطار (جواب هدهد)
- عطار (جواب هدهد)/شیخ سمعان پیرعهد خویش بود
- عطار (جواب هدهد)/هدهد رهبر چنین گفت آن زمان
- عطار (حکایت باز)
- عطار (حکایت باز)/باز پیش جمع آمد سر فراز
- عطار (حکایت باز)/پادشاهی بود بس عالی گهر
- عطار (حکایت بط)
- عطار (حکایت بط)/بط به صد پاکی برون آمد ز آب
- عطار (حکایت بط)/کرد از دیوانهای مردی سال
- عطار (حکایت بلبل)
- عطار (حکایت بلبل)/بلبل شیدا درآمد مست مست
- عطار (حکایت بلبل)/شهریاری دختری چون ماه داشت
- عطار (حکایت بوتیمار)
- عطار (حکایت بوتیمار)/پس درآمد زود بوتیمار پیش
- عطار (حکایت بوتیمار)/دیدهور مردی به دریا شد فرود
- عطار (حکایت سیمرغ)
- عطار (حکایت سیمرغ)/ابتدای کار سیمرغ ای عجب
- عطار (حکایت صعوه)
- عطار (حکایت صعوه)/چون جدا افتاد یوسف از پدر
- عطار (حکایت صعوه)/صعوه آمد دل ضعیف و تن نزار
- عطار (حکایت طاووس)
- عطار (حکایت طاووس)/بعد از آن طاوس آمد زرنگار
- عطار (حکایت طاووس)/کرد شاگردی سال از اوستاد
- عطار (حکایت طوطی)
- عطار (حکایت طوطی)/بود آن دیوانهی عالی مقام
- عطار (حکایت طوطی)/طوطی آمد با دهان پر شکر
- عطار (حکایت کوف)
- عطار (حکایت کوف)/حقهی زر داشت مردی بیخبر
- عطار (حکایت کوف)/کوف آمد پیش چون دیوانهای
- عطار (داستان کبک)
- عطار (داستان کبک)/کبک بس خرم خرامان در رسید
- عطار (داستان کبک)/هیچ گوهر رانبود آن سروری
- عطار (داستان همای)
- عطار (داستان همای)/پاک رایی بود بر راه صواب
- عطار (داستان همای)/پیش جمع آمد همای سایه بخش
- عطار (در نعت رسول ص)
- عطار (در نعت رسول ص)/خواجهی دنیا و دین گنج وفا
- عطار (در نعت رسول ص)/مادری را طفل در آب اوفتاد
- عطار (درتعصب گوید)
- عطار (درتعصب گوید)/ای گرفتار تعصب مانده
- عطار (درتعصب گوید)/چون عمر پیش اویس آمد به جوش
- عطار (درتعصب گوید)/چونک آن بدبخت آخر از قضا
- عطار (درتعصب گوید)/خورد بر یک جایگه روزی بلال
- عطار (درتعصب گوید)/زو یکی پرسید کای صاحب قبول
- عطار (درتعصب گوید)/سید عالم بخواست از کردگار
- عطار (درتعصب گوید)/گر علی بود و اگر صدیق بود
- عطار (درتعصب گوید)/مصطفا جایی فرود آمد به راه
- عطار (سیمرغ در پیشگاه سیمرغ)
- عطار (سیمرغ در پیشگاه سیمرغ)/پادشاهی بود عالم زان او
- عطار (سیمرغ در پیشگاه سیمرغ)/جملهی پرندگان روزگار
- عطار (سیمرغ در پیشگاه سیمرغ)/زین سخن مرغان وادی سر به سر
- عطار (سیمرغ در پیشگاه سیمرغ)/گفت چون در آتش افروخته
- عطار (سیمرغ در پیشگاه سیمرغ)/گفت مجنون گر همه روی زمین
- عطار (سیمرغ در پیشگاه سیمرغ)/یوسفی کانجم سپندش سوختند
- عطار (عذر آوردن مرغان)
- عطار (عذر آوردن مرغان)/آن دو روبه چون به هم هم برشدند
- عطار (عذر آوردن مرغان)/آن عزیزی گفت شد هفتاد سال
- عطار (عذر آوردن مرغان)/آن یکی دانم ز بیخویشی خویش
- عطار (عذر آوردن مرغان)/احمد حنبل امام عصر بود
- عطار (عذر آوردن مرغان)/از پس تابوت میشد سوگوار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/از نبی در خواست مردی پر نیاز
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بس سبک مردی گران جان میدوید
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بندهای را خلعتی بخشید شاه
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بود آن دیوانه خون از دل چکان
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بود آن دیوانه دل برخاسته
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بود اندر مصر شاهی نامدار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بود در کاریز بیسرمایهای
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بود در کنجی یکی دیوانه خوار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بود درویشی ز فرط عشق زار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بود مجنونی عجب در کوه سار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بود مردی شیردل خصم افکنی
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بود مستی سخت لایعقل، خراب
- عطار (عذر آوردن مرغان)/بوعلی طوسی که پیر عهد بود
- عطار (عذر آوردن مرغان)/پادشاهی بود نیکو شیوهای
- عطار (عذر آوردن مرغان)/پاک دینی گفت آن نیکوترست
- عطار (عذر آوردن مرغان)/پاک دینی گفت مشتی حیلهجوی
- عطار (عذر آوردن مرغان)/پیش تابوت پدر میشد پسر
- عطار (عذر آوردن مرغان)/تاجری مالی و ملکی چند داشت
- عطار (عذر آوردن مرغان)/چون برفت از دار دنیا بایزید
- عطار (عذر آوردن مرغان)/چون بمرد آن مرد مفسد در گناه
- عطار (عذر آوردن مرغان)/چون زلیخا حشمت واعزاز داشت
- عطار (عذر آوردن مرغان)/چون شد آن حلاج بر دار آن زمان
- عطار (عذر آوردن مرغان)/حق تعالی گفت ای داود پاک
- عطار (عذر آوردن مرغان)/حق تعالی گفت با موسی به راز
- عطار (عذر آوردن مرغان)/حق تعالی گفت قارون زار زار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/خاست اندر مصر قحطی ناگهان
- عطار (عذر آوردن مرغان)/خالق آفاق من فوق الحجاب
- عطار (عذر آوردن مرغان)/خسروی میرفت در دشت شکار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/خسروی میشد به شهر خویش باز
- عطار (عذر آوردن مرغان)/خواجه زنگی را غلامی چست بود
- عطار (عذر آوردن مرغان)/خواجهای کز تخمهی اکاف بود
- عطار (عذر آوردن مرغان)/خواجهای میگفت در وقت نماز
- عطار (عذر آوردن مرغان)/خورد عیسی آبی از جویی خوش آب
- عطار (عذر آوردن مرغان)/خونیی را کشت شاهی در عقاب
- عطار (عذر آوردن مرغان)/داد از خود پیرتر کستان خبر
- عطار (عذر آوردن مرغان)/داشت ریشی بس بزرگ آن ابلهی
- عطار (عذر آوردن مرغان)/در بر شیخی سگی میشد پلید
- عطار (عذر آوردن مرغان)/در خراسان بود دولت بر مزید
- عطار (عذر آوردن مرغان)/در خصومت آمدند و در جفا
- عطار (عذر آوردن مرغان)/دردم آخر که جان آمد به لب
- عطار (عذر آوردن مرغان)/دردمندی پیش شبلی میگریست
- عطار (عذر آوردن مرغان)/ده برادر قحطشان کرده نفور
- عطار (عذر آوردن مرغان)/دیدهی آن عنکبوت بیقرار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/رابعه در راه کعبه هفت سال
- عطار (عذر آوردن مرغان)/رابعه گفتی که ای دانای راز
- عطار (عذر آوردن مرغان)/راه بینی بود بس عالی نفس
- عطار (عذر آوردن مرغان)/رفت شیخ بصره پیش رابعه
- عطار (عذر آوردن مرغان)/ژندهای پوشید، میشد پیر راه
- عطار (عذر آوردن مرغان)/سایلی بنشست در پیش جنید
- عطار (عذر آوردن مرغان)/شهریاری کرد قصری زرنگار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/شیخ بوبکر نشابوری به راه
- عطار (عذر آوردن مرغان)/شیخ خرقانی که عرش ایوانش بود
- عطار (عذر آوردن مرغان)/شیخ غوری، آن به کلی گشته کل
- عطار (عذر آوردن مرغان)/شیخ نوقانی بنیشابور شد
- عطار (عذر آوردن مرغان)/صوفیی چون جامه شستی گاه گاه
- عطار (عذر آوردن مرغان)/صوفیی را گفت مردی نامدار
- عطار (عذر آوردن مرغان)/صوفیی میرفت در بغداد زود