عطار (غزلیات)/ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
ظاهر
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است | هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است | |||||
کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو | نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است | |||||
آن کزو غافل بود دیوانهای نامحرم است | وانکه زو فهمی کند دیوانهای صورتگر است | |||||
کس سر مویی ندارد از مسما آگهی | اسم میگویند و چندان کاسم گویی دیگر است | |||||
هرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو | کی بود مفهوم تو او کو از آن عالیتر است | |||||
ای عجب بحری است پنهان لیک چندان آشکار | کز نم او ذره ذره تا ابد موجآور است | |||||
صورتی کان در درون آینه از عکس توست | در درون آینه هر جا که گویی مضمر است | |||||
گر تو آن صورت در آئینه ببینی عمرها | زو نیابی ذرهای کان در محلی انور است | |||||
ای عجب با جملهی آهن به هم آن صورت است | گرچه بیرون است ازآن آهن بدان آهن در است | |||||
صورتی چون هست با چیزی و بی چیزی به هم | در صفت رهبر چنین گر جان پاکت رهبر است | |||||
ور مثالی دیگرت باید به حکم او نگر | صورتش خاک است و برتر سنگ و برتر زان زر است | |||||
تا که در دریای دل عطار کلی غرق شد | گوییا تیغ زبانش ابر باران گوهر است |