عطار (غزلیات)/منم از عشق سرگردان بمانده
ظاهر
منم از عشق سرگردان بمانده | چو مستی واله و حیران بمانده | |||||
امید از جان شیرین بر گرفته | جدا از صحبت یاران بمانده | |||||
سر و سامان فدای عشق کرده | بدین سان بی سر و سامان بمانده | |||||
ز همدستی جمعی تنگچشمان | چو گنج اندر زمین پنهان بمانده | |||||
ز ننگ صحبت مشتی گدا طبع | به کنجی در چو زر در کان بمانده | |||||
ز عشق خوبرویان همچو عطار | خرد گم کرده سرگردان بمانده |