عطار (غزلیات)/ساقیا توبه شکستم، جرعهای می ده به دستم
ظاهر
ساقیا توبه شکستم، جرعهای می ده به دستم | من ز می ننگی ندارم، میپرستم میپرستم | |||||
سوختم از خوی خامان، بر شدم زین ناتمامان | ننگم است از ننگ نامان، توبه پیش بت شکستم | |||||
رفتم و توبه شکستم، وز همه عیبی برستم | با حریفان خوش نشستم، با رفیقان عهد بستم | |||||
من نه مرد ننگ و نامم، فارغ از انکار عامم | می فروشان را غلامم، چون کنم، چون میپرستم | |||||
دین و دل بر باد دادم، رخت جان بر در نهادم | از جهان بیرون فتادم، از خودی خود برستم | |||||
خرقه از تن برکشیدم، جام صافی در کشیدم | عقل را بر سر کشیدم، در صف رندان نشستم | |||||
خرقه را زنار کردم، خانه را خمار کردم | گوشهی در باز کردم، زان میان مردانه جستم | |||||
ساقیا باده فزون کن، تا منت گویم که چون کن | خیزم از مسجد برون کن، کز می دوشینه مستم | |||||
گر چو عطارم که آبم میبرد از دیده خوابم | بس که از باده خرابم، نیستم واقف که هستم |