عطار (غزلیات)/آه گر من زعشق آه کنم
ظاهر
آه گر من زعشق آه کنم | همه روی جهان سیاه کنم | |||||
آه من در جهان نمیگنجد | در جهان پس چگونه آه کنم | |||||
هر دو عالم شود چو انگشتی | گر من آهی ز جایگاه کنم | |||||
گر دمی آتشین زنم ز دلم | به دمی دفع صد سپاه کنم | |||||
بحر خون در دلم چو موج زند | من به خون در روم شناه کنم | |||||
موج آن خون چو بگذرد از حد | خون دل را به دیده راه کنم | |||||
خون بریزم ز دیده چندانی | که بسی خلق را تباه کنم | |||||
عالمی خون خویشتن بینم | از پس و پیش اگر نگاه کنم | |||||
با چنین حالتی عجب که مراست | گر کنم طاعتی گناه کنم | |||||
هیچ خلقی گداتر از من نیست | گرچه دعوی پادشاه کنم | |||||
ره به گلخن نمیدهند مرا | وین عجب عزم بارگاه کنم | |||||
شربتی آب چاه نیست مرا | وی عجب عزم فخر آب جاه کنم | |||||
همچو لاله کلاه در خونم | چه حدیث سر و کلاه کنم | |||||
سر درودم فرید را چو گیاه | پس کنون کره در گیاه کنم | |||||
همچو عطار مست عشق شوم | گر دمی در رخش نگاه کنم |