عطار (غزلیات)/رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح
ظاهر
رطل گران ده صبوح زانکه رسیده است صبح | تا سر شب بشکند تیغ کشیده است صبح | |||||
روی نهفته است تیر روی نهاده است مهر | پشت بداده است ماه هین که رسیده است صبح | |||||
بر سر زنگی شب همچو کلاه است ماه | بر در قفل سحر همچو کلید است صبح | |||||
ای بت بربطنواز پردهی مستان بساز | کز رخ هندوی شب پرده دریده است صبح | |||||
صبح برآمد زکوه وقت صبوح است خیز | کز جهت غافلان صور دمیده است صبح | |||||
سوخته گردد شرار کز نفس سوخته | گنبد فیروزه را فرق بریده است صبح | |||||
بوی خوش باد صبح مشک دمد گوییا | کز دم آهوی چین مشک مزید است صبح | |||||
نی که از آن است صبح مشک فشان کز هوا | نافهی عطار را بوی شنیده است صبح |