عطار (غزلیات)/عاشق لعل شکربار توام
ظاهر
عاشق لعل شکربار توام | فتنهی زلف نگونسار توام | |||||
هیچ کارم نیست جز اندوه تو | روز و شب پیوسته در کار توام | |||||
بر من بی دل جهان مفروش از آنک | کز میان جان خریدار توام | |||||
تو چو خورشیدی و من چو ذرهام | کی من مسکین سزاوار توام | |||||
گفتهای کم گیر جان در عشق من | کم گرفتم چون گرفتار توام | |||||
گر بخواهی ریخت خونم باک نیست | من درین خون ریختن یار توام | |||||
جان من دربند صد اندوه باد | گر به جان دربند آزار توام | |||||
بر دل و جانم مکن زور ای صنم | کز دل و جان عاشق زار توام | |||||
چون پدید آمد رخت از زیر زلف | تا بدیدم ناپدیدار توام | |||||
زلف مشکین برگشای و برفشان | کز سر زلف تو عطار توام |