عطار (غزلیات)/تا دل من راه جانان بازیافت
ظاهر
تا دل من راه جانان بازیافت | گوهری در پردهی جان بازیافت | |||||
دل که ره میجست در وادی عشق | خویش را گم کرد ره زان بازیافت | |||||
هر که از دشورای هستی برست | آنچه مقصود است آسان بازیافت | |||||
یک شبی درتاخت دل مست و خراب | راه آن زلف پریشان بازیافت | |||||
چون به تاریکی زلفش راه برد | زنده گشت و آب حیوان بازیافت | |||||
آفتاب هر دو عالم آشکار | زیر زلف دوست پنهان بازیافت | |||||
آنچه خلق از دامن آفاق جست | او نهان سر در گریبان بازیافت | |||||
میندانم تا ز جان برخورد نیز | آنکه روی و زلف جانان بازیافت | |||||
هر که زلفش دید کافر شد به حکم | وانکه درویش دید ایمان بازیافت | |||||
طالب درد است عطار این زمان | کز میان درد درمان بازیافت |