عطار (غزلیات)/دل ندارم، صبر بی دل چون کنم
ظاهر
دل ندارم، صبر بی دل چون کنم | صبر و دل در عشق حاصل چون کنم | |||||
در بیابانی که پایان کس ندید | کاروان بگذشت، منزل چون کنم | |||||
همرهان رفتند و من بی روی و راه | دست بر سر پای در گل چون کنم | |||||
همچو مرغ نیم بسمل بال و پر | میزنم تا خویش بسمل چون کنم | |||||
بر امید قطرهای آب حیات | نوش کردن زهر قاتل چون کنم | |||||
چون دلم خون گشت و جان بر لب رسید | چاره جان داروی دل چون کنم | |||||
هر کسی گوید که این دردت ز چیست | پیش دارم کار مشکل چون کنم | |||||
مبتلا شد دل به جهل نفس شوم | با بلای نفس جاهل چون کنم | |||||
نفس، گرگ بد رگ است و سگ پرست | همچو روحالقدس عاقل چون کنم | |||||
ناقصی کو در دم خر میزید | از دم عیسیش کامل چون کنم | |||||
مدبری کز جرعه دردی خوش است | از می معنیش مقبل چون کنم | |||||
چون ز غفلت درد من از حد گذشت | داروی عطار غافل چون کنم |