عطار (غزلیات)/زهی زیبا جمالی این چه روی است
ظاهر
زهی زیبا جمالی این چه روی است | زهی مشکین کمندی این چه موی است | |||||
ز عشق روی و موی تو به یکبار | همه کون مکان پر گفت و گوی است | |||||
از آن بر خاک کویت سر نهادم | که زلفت را سری بر خاک کوی است | |||||
چو زلفت گر نشینم بر سر خاک | نمیرم نیز و اینم آرزوی است | |||||
چه جای زلف چون چوگانت آنجا | که آنجا صد هزاران سر چو گوی است | |||||
برو ای عاشق دستار بگریز | که اینجا رستخیز از چار سوی است | |||||
تو مرد نازکی آگه نه کاینجا | هزارن مرد را زه در گلوی است | |||||
نبینی روی او یک ذره هرگز | تو را یک ذره گر در خلق روی است | |||||
دلا، کی آید او در جست و جویت | که او دایم ورای جست و جوی است | |||||
اگرچه ذره هم جوینده باشد | نه چون خورشید رنگش بر رکوی است | |||||
گرت او در کشد کاری بود این | که گر کار تو کار شست و شوی است | |||||
بسی گر تو به جویی آب ندهد | که هرچه آن از تو آید آب جوی است | |||||
ز کار تو چه آید یا چه خیزد | که اینجا بی نیازی سد اوی است | |||||
تو کار خویش میکن لیک میدان | که کار او برون از رنگ و بوی است | |||||
به خود هرگز کجا داند رسیدن | اگر عطار را عزم علوی است |