عطار (غزلیات)/ای ساقی از آن قدح که دانی
ظاهر
ای ساقی از آن قدح که دانی | پیش آر سبک مکن گرانی | |||||
یک قطره شراب در صبوحی | باشد که به حلق ما چکانی | |||||
زان پیش خمار در سر آید | یک باده به دست ما رسانی | |||||
بگذر تو ز خویش و از قرابات | پیش آر قرابهی مغانی | |||||
در عقل مغیش تا نبینی | وز علم مجوس تا نخوانی | |||||
کین جای نه جای قیل و قال است | کافسانه کنی و قصه خوانی | |||||
این جای مقام کم زنان است | تو مرد ردا و طیلسانی | |||||
ساقی تو بیا و بر کفم نه | یک کوزهی آب زندگانی | |||||
یک قطرهی درد اگر بنوشی | یابی تو حیات جاودانی | |||||
ساقی شو و راوقی در انداز | زان لعل چو در که میچکانی | |||||
عطار بیا ز پرده بیرون | تا چند سخن ز پرده رانی |