عطار (غزلیات)/یک شکر زان لب به صد جان میدهد
ظاهر
یک شکر زان لب به صد جان میدهد | الحق ارزد زانکه ارزان میدهد | |||||
عاشق شوریده را جان است و بس | لعل او میبیند و جان میدهد | |||||
قوت جان آن را که خواهد در نهان | زان دو یاقوت درافشان میدهد | |||||
شیوهای دارد عجب در دلبری | عشوه پیدا بوسه پنهان میدهد | |||||
عاشق گریان خود را میکشد | خونبها زان لعل خندان میدهد | |||||
چشم بد را چشم او بر خاک راه | میکشد چون باد و قربان میدهد | |||||
گر دو چشمش میکشد زان باک نیست | چون دو لعلش آب حیوان میدهد | |||||
عاشقان را هر پریشانی که هست | زان سر زلف پریشان میدهد | |||||
هر زمانی عالمی سرگشته را | سر سوی وادی هجران میدهد | |||||
میبباید شست دست از جان خویش | هین که وصلش دست آسان میدهد | |||||
از کمال نیکویی آن تندخوی | بر سپهر تند فرمان میدهد | |||||
جان ستاند هر که از وی داد خواست | داد مظلومان ازین سان میدهد | |||||
یک سخن گفته است با عطار تلخ | جان شیرین بی سخن زان میدهد |