عطار (غزلیات)/نور ایمان از بیاض روی اوست
ظاهر
نور ایمان از بیاض روی اوست | ظلمت کفر از سر یک موی اوست | |||||
ذره ذره در دو عالم هر چه هست | پردهای در آفتاب روی اوست | |||||
هر که را در هر دو عالم قبلهای است | گرچه نیست آگاه آنکس سوی اوست | |||||
هر دو عالم هیچ میدانی که چیست | هر دو عکس طاق دو ابروی اوست | |||||
چون کمان ابروی او درکشیم | کان کمان پیوسته بر بازوی اوست | |||||
آن همه غوغای روز رستخیز | از مصاف غمزهی جادوی اوست | |||||
رستخیز آری کلمح باالبصر | از خدنگ چشم چون آهوی اوست | |||||
هم زمین از راه او گردی است بس | هر فلک سرگشتهای در کوی اوست | |||||
زان سیه گردد قیامت آفتاب | تا شود روشن که او هندوی اوست | |||||
آسمان را از درش بویی رسید | تا قیامت سرنگون بر بوی اوست | |||||
خلق هر دو کون را درد گناه | بر امید ذرهای داروی اوست | |||||
تا که بویی یافت عطار از درش | دل نمیداند که در پهلوی اوست |