عطار (غزلیات)/سر عشقت مشکلی بس مشکل است
ظاهر
سر عشقت مشکلی بس مشکل است | حیرت جان است و سودای دل است | |||||
عقل تا بوی می عشق تو یافت | دایما دیوانهای لایعقل است | |||||
بر امید روی تو در کوی تو | پای عاشق تا به زانو در گل است | |||||
منزل اندر هر دو عالم کی کند | هر که را در کوی عشقت منزل است | |||||
هست عاشق لیک هم بر خویشتن | هر که از عشق تو یک دم غافل است | |||||
گفتهای حاصل چه داری از غمم | می به نتوان گفت آنچم حاصل است | |||||
تا دلم در دام عشقت اوفتاد | در میان خون چو مرغی بسمل است | |||||
معطلی مطلق تویی در ملک عشق | هر دو عالم دستهای سایل است | |||||
تا گشادی بر دل عطار دست | بر دل عطار بندی مشکل است |