عطار (غزلیات)/ای اشتیاق رویت از چشم خواب برده
ظاهر
ای اشتیاق رویت از چشم خواب برده | یک برق عشق جسته صد سد آب برده | |||||
بر نطع کامرانی نور رخت به یک دم | دست هزار عذرا از آفتاب برده | |||||
چندین هزار عاشق بر روی تو درین ره | در خاک و خون فتاده سر در نقاب برده | |||||
ای در غرور دل را داده شراب غفلت | پس دل بده که او را مست خراب برده | |||||
شرمت همی نیامد کاندر چنین مقامی | مردان به سر دویده تو سر به خواب برده | |||||
عطار را درین ره اندر حجاب ره نیست | گرچه دلی است او را پی با حجاب برده |