عطار (غزلیات)/بی تو از صد شادیم یک غم به است
ظاهر
بی تو از صد شادیم یک غم به است | با تو یک زخمم ز صد مرهم به است | |||||
گر ز مشرق تا به مغرب دعوت است | چون نمیبینم تو را ماتم به است | |||||
از میان جان ز سوز عشق تو | گر کنم آهی ز دو عالم به است | |||||
مینگویم از بتر بودن سخن | می چه پرسی حال من هر دم به است | |||||
گرمی میباید و عشقت مدام | زانکه نفت عشق تو از نم به است | |||||
هست آب چشم کروبی بسی | آتش جان بنی آدم به است | |||||
چون بشست افتاد دست آویز را | زلف تو پر حلقه و پر خم به است | |||||
چون تویی محرم مرا در هر دو کون | خلق عالم جمله نامحرم به است | |||||
شادی وصلت چو بر بالای توست | پس نصیب خلق مشتی غم به است | |||||
توسن عشق تو رام توست و بس | زانکه رخش تند را رستم به است | |||||
رنگ بسیار است در عالم ولیک | بر رکوی عیسی مریم به است | |||||
پشهای را دیدهای هرگز که گفت | همنشینم گنبد اعظم به است | |||||
نی که تو سلطانی و ما گلخنی | عز تو با ذل ما بر هم به است | |||||
چون فرید از ناله همچون چنگ شد | هر رگ او همچو زیر و بم به است |