عطار (غزلیات)/دل و جانم ببرد جان و دلم
ظاهر
دل و جانم ببرد جان و دلم | بی دل و جان بماند آب و گلم | |||||
متحیر شدم نمیدانم | کین چه درد است در نهاد دلم | |||||
این قدر آگهم کز آتش عشق | آتشین شد مزاج معتدلم | |||||
چون بود کشته از کشنده خجل | کو مرا کشت و من ازو خجلم | |||||
بحلی خواستم چو خونم ریخت | و او ز غیرت نمیکند بحلم | |||||
سجلی ساختم به خونم لیک | نیست یک تن گواه بر سجلم | |||||
جان عطار مرغ دنیا نیست | گو برآی از نهاد محتملم |