عطار (غزلیات)/ای غذای جان مستم نام تو
ظاهر
ای غذای جان مستم نام تو | چشم عقلم روشن از انعام تو | |||||
عقل من دیوانه جانم مست شد | تا چشیدم جرعهای از جام تو | |||||
شش جهت از روی من شد همچو زر | تا بدیدم سیم هفت اندام تو | |||||
حلقهی زلف توام دامی نهاد | تا به حلق آویختم در دام تو | |||||
دشنهی چشمت اگر خونم بریخت | جان من آسوده از دشنام تو | |||||
گفته بودی کز توام بگرفت دل | جان بده تا خط کشم در نام تو | |||||
منتظر بنشستهام تا در رسد | از پی جان خواستن پیغام تو | |||||
وعده دادی بوسهای و تن زدی | تا شدم بی صبر و بی آرام تو | |||||
وام داری بوسهای و از تو من | بیشتر دل بستهام در وام تو | |||||
وام نگذاری و گویی بکشمت | از تقاضاهای بی هنگام تو | |||||
بوسه در کامت نگهدار و مده | گر بدین بر خواهد آمد کام تو | |||||
کی چو شمعی سوختی عطار دل | گر نبودی همچو شمعی خام تو |