عطار (غزلیات)/از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد
ظاهر
از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد | بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد | |||||
راست اندازی چشمش بین که گر خواهد به حکم | ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد | |||||
باد وقتی آب را همچون زره داند نمود | کز نخست آید بر آن زلف زرهسان بگذرد | |||||
در زمان آزاد گردد سرو از بالای خویش | گر به پیش قد آن سرو خرامان بگذرد | |||||
ماهرویا آفتاب از شرم تو پنهان شود | گر ز رویت سایه بر خورشید رخشان بگذرد | |||||
با توام خون نیزه گردان نیست، دور از روی تو | نیزه بالا خون ز بالای سرم زان بگذرد | |||||
تو ز آه من چو گردون فارغ و از هجر تو | آه خون آلودم از گردون گردان بگذرد | |||||
در دل عطار از عشقت چنان آتش فتاد | کز تف او آتش از بالای کیوان بگذرد |