عطار (غزلیات)/غم بسی دارم چه جای صد غم است
ظاهر
غم بسی دارم چه جای صد غم است | زانکه هر موییم در صد ماتم است | |||||
غم نباشد کانچه پیشان است و پس | کم ز کم نبود نصیبم زان کم است | |||||
عالمی است اشراق نور آفتاب | کور را زانچه اگر صد عالم است | |||||
عالمی در دست بر جانم ولی | چون ازوست این درد جانم خرم است | |||||
درد زخم او کشیدن خوش بود | گر پس از صد زخم او یک مرهم است | |||||
گر بسی عمرم بود تا جان بود | آن من گر هست عمری یک دم است | |||||
گر کسی را آن دم اینجا دست داد | او خلیفهزادهای از آدم است | |||||
ور کسی زان دم ندارد آگهی | مرده دل زاد است اگر از مریم است | |||||
بی خیال و صورت وهم و قیاس | چیست آن دم، شیر و روغن درهم است | |||||
نی که دایم روغن است و شیر نه | زانکه گر شیر است بس نامحرم است | |||||
گر فرید این جایگه با خویش نیست | آن دمش در پردهی جان همدم است |