عطار (غزلیات)/ما مرد کلیسیا و زناریم
ظاهر
ما مرد کلیسیا و زناریم | گبری کهنیم و نام برداریم | |||||
دریوزه گران شهر گبرانیم | ششپنجزنان کوی خماریم | |||||
با جملهی مفسدان به تصدیقیم | با جملهی زاهدان به انکاریم | |||||
در فسق و قمار پیر و استادیم | در دیر مغان مغی به هنجاریم | |||||
تسبیح و ردا نمیخریم الحق | سالوس و نفاق را خریداریم | |||||
در گلخن تیره سر فرو برده | گاهی مستیم و گاه هشیاریم | |||||
واندر ره تایبان نامعلوم | گاهی عوریم و گاه عیاریم | |||||
با وسوسههای نفس شیطانی | در حضرت حق چه مرد اسراریم | |||||
اندر صف دین حضور چون یابیم | کاندر کف نفس خود گرفتاریم | |||||
این خود همه رفت عیب ما امروز | این است که دوست دوست میداریم | |||||
دیری است که اوست آرزوی ما | بی او به بهشت سر فرو ناریم | |||||
گر جملهی ما به دوزخ اندازد | او به داند اگر سزاواریم | |||||
بی یار دمی چو زنده نتوان بود | در دوزخ و در بهشت با یاریم | |||||
بی او چو نهایم هرچه باداباد | جز یار ز هرچه هست بیزاریم | |||||
در راه یگانگی و مشغولی | فارغ ز دو کون همچو عطاریم |