عطار (غزلیات)/گر مرد این حدیثی زین باده مست باشی
ظاهر
گر مرد این حدیثی زین باده مست باشی | صد توبه در زمانی بر هم شکست باشی | |||||
نه مست بودن از می کار تنگدلان است | گر هوشیار عشقی از دوست مست باشی | |||||
تا کی ز ناتمامی در حلقهی تمامان | گه خودنمای گردی گه خود پرست باشی | |||||
آخر دمی چنان شو کز دست ساقی جان | جامی بخورد باشی وز خود برست باشی | |||||
ای بر کنار مانده برخیز از دو عالم | تا در میان مردان ز اهل نشست باشی | |||||
در صحبت بلندان خود را بلند گردان | تا کی ز نفس خودبین چون خاک پست باشی | |||||
گر کاملی درین ره چون عاشقان کامل | از خویش نیست گردی وز دوست هست باشی | |||||
تا بستهای به مویی زان موی در حجابی | چه کوهی و چه کاهی چون پایبست باشی | |||||
عطار اگر بر اصلی اصلا ز خود فنا شو | کانگه که نیست گردی با او به دست باشی |